آیه 72 سوره حجر

از دانشنامه‌ی اسلامی

لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ

[15–72] (مشاهده آیه در سوره)


<<71 آیه 72 سوره حجر 73>>
سوره :سوره حجر (15)
جزء :14
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

(ای محمد) به جان تو قسم که این مردم دنیا همیشه مست شهوات نفسانی و به حیرت و غفلت و گمراهی خواهند بود.

[ای پیامبر!] به جان تو سوگند، آنان در مستی خود فرو رفته و سرگردان بودند.

به جان تو سوگند، كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.

به جان تو سوگند كه آنها در مستى خويش سرگشته بودند.

به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده‌اند)!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

By your life, they were bewildered in their drunkenness.

By your life! they were blindly wandering on in their intoxication.

By thy life (O Muhammad) they moved blindly in the frenzy of approaching death.

Verily, by thy life (O Prophet), in their wild intoxication, they wander in distraction, to and fro.

معانی کلمات آیه

لعمرك: عمارة: آباد كردن. عمر (بر وزن عقل و عنق) دوران زندگى و مدت آبادى بدن به وسيله حيات و روح. «لعمرك»: سوگند به زندگى تو.

سكرة: سكر (به ضم سين): مستى و چون غفلت و بى‏ خبرى نوعى از مستى است؛ لذا به غفلت، سكرة گفته ‏اند. «سكرتهم»: غفلت آنها.

يعمهون: عمه (بر وزن شرف): سرگردانى. راغب گفته: آن سرگردانى ناشى از حيرت است . «يعمهون»: سرگردان مى‏ شوند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ «72»

(اى پيامبر) به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ «73»

پس به هنگام طلوع آفتاب صيحه‌اى مرگبار آنان را فراگرفت.

فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ «74»

پس آن شهر را زيرورو كرديم و بر آنان سنگ‌هائى از گل سخت بارانديم.

نکته ها

«عمر» و «عمر» هر دو به يك معنا مى‌باشند ولى هنگام سوگند ياد كردن از لفظ «عمر» استفاده مى‌شود. «1»

در قرآن به غير از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به جان پيامبر ديگرى سوگند ياد نشده است. (البتّه مراغى مى‌گويد: مراد از «لَعَمْرُكَ» سوگند ملائكه است به جان حضرت لوط)

«يَعْمَهُونَ» از «عمه» به معناى تحيّر مى‌باشد و «مُشْرِقِينَ» به معنى داخل در اشراق و روشنايى صبح شدن مى‌باشد.

شايد سنگباران براى نابودى كسانى بوده كه هنگام زيرورو شدن شهر جان سالم بدر برده‌


«1». تفسير الميزان.

جلد 4 - صفحه 473

بودند و يا براى محو و نابودى كامل شهر بوده است.

پیام ها

1- سوگند به نام پيامبر، جايز است. «لَعَمْرُكَ»

2- گناه و انحراف، عقل و هوش انسان را محو مى‌كند، «سَكْرَتِهِمْ» و او را از شناخت باز مى‌دارد. «يَعْمَهُونَ»

3- مست دنيا را بايد صيحه‌هاى آسمانى بيدار كند. «سَكْرَتِهِمْ‌، الصَّيْحَةُ»

4- صوت و صيحه مى‌تواند سبب زيرورو شدن شهرى شود. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ ... فَجَعَلْنا

5- دست خداوند باز است، همان گونه كه از آسمان باران رحمت نازل مى‌كند مى‌تواند بارانى از سنگ و عذاب نازل كند. «أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً»

6- سه نوع عذاب: صيحه، زيرورو شدن شهر و سنگباران، كيفرى است كه براى گناه لواط آمده است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (72)

لَعَمْرُكَ‌: قسم به جان تو اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ‌: بدرستى كه قوم هرآينه در مستى غفلت و ضلالت، حيران و سرگردانند؛ با اين وصف كجا موعظه و نصيحت به آنها تأثيرى بخشد. نزد بعضى خطاب به لوط عليه السّلام مى‌باشد، خداى تعالى براى تسليه خاطر او قسم ياد فرمود به جان او، لكن اكثر مفسرين برآنند كه خطاب به حضرت خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اين جمله معترضه مى‌باشد.

در تفسير تبيان و روح البيان از ابن عباس كه: خداى تعالى خلق نفرمود هيچكس را گرامى‌تر از پيغمبر ما، و بدين جهت به جان هيچكس سوگند نخورد مگر به جان آن حضرت. «2»

«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 184.

«2» منهج الصادقين، جلد 5، صفحه 168 نقل از تبيان نموده و تفسير أبو الفتوح جلد 6 صفحه 168.

جلد 7 - صفحه 131

در تأويلات النجميه: اين مرتبه‌اى است كه نمى‌رسد به آن در ازل و ابد هيچكس از عالمين مگر سيد المرسلين و خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آن حضرت مختص است به اين مقام محمود.

تنبيه: حق تعالى هفت موضع در قرآن مجيد، سوگند ياد فرموده به ذات اقدس خود و باقى آن سوگند به مخلوقات، از جمله آنها سوگند به جان اشرف مخلوقات.

و حكمت در سوگند آنكه: قرآن شريف را به لغت عرب نازل و از عادت و استعمالات عرفى عرب براى تأكيد امرى، قسم مى‌باشد، و حكمت در قسم خداى تعالى به خلق وجوهى ذكر شده: 1- حذف مضاف «و التين» اى «رب التين» و «الشمس» اى «و رب الشمس» و «لعمرك» اى «واهب العمر» 2- نزد عرب اين اشياء (عظيم) و قسم به آنها متداول، و قرآن هم نازل شده به آنچه معروف بوده 3- قسم يا تعظيم مقسم يا تجليل او است. و حق سبحانه تارة به ذات احديت خود و تارة به مخلوقات قسم ياد فرموده، زيرا قسم به مخلوقات و مصنوعات، مستلزم قسم به صانع و خالق باشد ضمنا، زيرا ايجاد ممكن بدون موجد محال است و در اين آيه شريفه قسم ياد فرموده به جان حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى شناسائى قدر و منزلت آن سرور بر عالميان، و اعلام شرافت آن وجود مبارك بر جهانيان، و قسم به آباء در جاهليت معتاد بوده، و بعد از ظهور اسلام نهى فرمود پيغمبر از قسم به غير خداوند سبحان، و نزد مالك، قسم به غير خدا مكروه؛ و حنابله، حرام دانند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61) قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ (62) قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ (63) وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (64) فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ (65)

وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ (66) وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ (67) قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَيْفِي فَلا تَفْضَحُونِ (68) وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (69) قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ (70)

قالَ هؤُلاءِ بَناتِي إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (71) لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ (72)

ترجمه‌

پس چون آمدند خانواده لوط را فرستادگان‌

گفت همانا شمائيد گروهى ناشناخته شدگان‌

گفتند بلكه آمديم تو را بآنچه بودند كه در آن شك ميكردند

و آورديم تو را براستى و بدرستيكه ماهر آينه راستگويانيم‌

پس بيرون‌

جلد 3 صفحه 259

بر خانواده خود را در پاره‌اى از شب و متابعت نما پشتهاشان را و نبايد روى بر گرداند از شما احدى و برويد بجائيكه مأمور ميشويد

و فرمان فرستاديم بسوى او اين امر را كه دنباله اينها است بريده شده در حاليكه صبح كنندگانند

و آمدند اهل شهر كه مژده ميدادند بيكديگر

گفت همانا اينها مهمانان منند پس رسوا مكنيد مرا

و بترسيد از خدا و خوار مسازيد مرا

گفتند آيا منع نكرديم تو را از اهل عالم‌

گفت اينها دختران منند اگر باشيد بجا آورندگان‌

بجان تو كه آنها هر آينه در مستيشان حيران ميزيستند.

تفسير

شرح ورود ملائكه بعنوان مهمانى بر حضرت لوط و نشناختن او ايشانرا و بيم او از تعرّض قوم خود بايشان و اطلاع قوم و تعرض آنها و عجز آنحضرت از دفاع و كيفيت اضطرار و التماس او بآنها و اجابت ننمودن قوم و پس از اين وقايع شناختن حضرت ملائكه را و نزول عذاب در سوره هود گذشت و تكرار نميشود ولى اينجا شمّه‌اى از وقايع قبل از شناختن حضرت لوط ملائكه را بعدا ذكر شده و چون ذكر نشناختن حضرت ايشانرا در اوّل قصّه شده بود معرّفى ملائكه از خودشان و مأموريّتشان بملاحظه مطابقه جواب با سؤال قبلا ذكر شده است و قضاياى قبل، تعرّض اهل شهر بآنحضرت و مهمانها است كه از فرشتگان بودند و اجمال قصه بطوريكه حلّ مشكلات اين مقام شود آنستكه چون فرستادگان خدا كه ملائكه بودند بر لوط عليه السّلام و خانواده او وارد شدند حضرت لوط ايشانرا نشناخت و چون اطمينان كامل از قصد آنها نداشت كه خير است يا شرّ معرفى ايشان از خودشان و غرضشان از ورود بر خودش را خواستار گشت و آنها در جواب عرضه داشتند كه ما فرستادگان خداونديم و آمده‌ايم براى عذاب قومت كه شك داشتند در آن نزد تو بامر خدا كه بر حقّ و يقينى است و ما راستگويانيم پس خودت با اهل خانه‌ات بعد از نصف شب حركت كن آنها جلو بروند و تو در دنبال باش كه متوجّه و نگهبان آنها باشى و كسى از شما متوجّه به پشت سر خود نشود تا متأثر شود از كيفيت عذاب قوم و بجانب مأموريّت خودتان سير كنيد تا بمكانيكه براى شما تعيين شده كه بعضى گفته‌اند شام بوده برسيد و خداوند حكم فرمود و فرستاد بسوى حضرت لوط اين امر را و آن آنست كه نسل قوم او قطع شود و تا صبح يكنفر از آنها باقى نماند و چون خبر ورود مهمانهاى خوب صورت بر او بقوم رسيد كه اهل شهر سدوم بودند بيكديگر

جلد 3 صفحه 260

مژده دادند و براى فجور و عمل ناشايسته بخانه حضرت لوط روى نمودند و او بآنها فرمود اينها مهمانان منند مرا براى اين عمل ناشايسته با آنها رسوا و مفتضح نكنيد و از خدا بترسيد و مرا خوار و خجل ننمائيد و آنها جواب گفتند آيا ما تو را نهى ننموديم كه از كسى مهمانى نكنى و از ورود اهل عالم بر خود امتناع نمائى و او در جواب فرمود اين دختران شهر كه بمنزله دختران منند كه پدر روحانى آنها هستم چه عيب دارند كه شما بخيال پسران افتاده‌ايد يا بچند نفر از رؤساء آنها كه قبلا خواستگارى از دختران آنحضرت كرده بودند و اجابت نفرموده بود فرمود كه اينها دختران منند حاضرم آنها را برسم زنيّت بشما بدهم اگر حاضريد بشرط آنكه دست از مهمانان من بكشيد و آنها قبول ننمودند لذا خداوند بجان پيغمبر خود قسم ياد فرموده كه آنها در مستى و غفلت و غوايت متحيّر و سرگردان بودند و اين مثبت فضيلتى براى حضرت ختمى مرتبت است بر ساير انبياء چون خداوند بعمر و جان هيچيك از انبياء قسم ياد نفرموده است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لَعَمرُك‌َ إِنَّهُم‌ لَفِي‌ سَكرَتِهِم‌ يَعمَهُون‌َ (72)

بجان‌ خودت‌ قسم‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ قوم‌ لوط ‌هر‌ آينه‌ ‌در‌ مستي‌ ‌خود‌ ‌در‌ ضلالت‌ و گمراهي‌ و حيراني‌ و ترديد و راه‌ بجايي‌ نبرند افتاده‌اند (لعمرك‌) خطاب‌ الهيست‌ بپيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و اله‌ و ‌براي‌ تأكيد مطلب‌ قسم‌ ياد فرموده‌ ‌که‌ لام‌ قسم‌ ‌است‌ آنهم‌ بجان‌ پيغمبر ‌که‌ عزيزترين‌ جميع‌ مخلوقات‌ ‌است‌ ‌در‌ پيشگاه‌ الهي‌ (إنّهم‌) ‌اينکه‌ ‌هم‌ تأكيد بإن‌ّ ‌از‌ حروف‌ مشدّده‌ (لَفِي‌ سَكرَتِهِم‌) سكر مستيست‌ ‌که‌ بسا ‌از‌ شرب‌ مسكرات‌ پيدا ميشود و بسا ‌از‌ فرط شهوت‌ ‌که‌ ديگر چشم‌ نمي‌بيند و گوش‌ نميشنود و بسا ‌از‌ جهل‌ و حماقت‌ ‌که‌ برخورد بمفاسد نميكند (يعمهون‌) عمه‌ حيرت‌ و تردد ‌است‌ و بزبان‌ ‌ما گيج‌ و هيچ‌ نميفهمد چه‌ ميكند و چه‌ ميشود و بكجا منجر ميشود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 72)- اما وای از مستی شهوت، مستی انحراف، و مستی غرور و لجاجت، اگر ذره‌ای از اخلاق انسانی و عواطف بشری در آنها وجود داشت، کافی بود که آنها را در برابر چنین منطقی شرمنده کند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حیا کنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوی میهمانان لوط دراز کنند! اینجاست که خدا روی سخن را به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله کرده، می‌گوید: «قسم به جان و حیات تو که اینها در مستی خود سخت سرگردانند»! (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع